دایان کیتون، بازیگر مشهور آمریکایی و برندهی جایزهی اسکار در نخستین کتابش به روایت زندگی خانوادگی خود و بهخصوص تاثیر عمیقی که شخصیت و روحیات مادرش بر او داشته میپردازد.
مادری خانهدار با روحی هنرمند و عشقی بیپایان به خانوادهاش. کیتون در مقدمهی کتابش نشان میدهد که چطور زندگی «معمولی» یک مادر، آیندهای درخشان برای فرزندانش رقم میزند.
مامان عاشق نقلقول، ضربالمثل و جملات نغز بود. همیشه روی دیوار آشپرخانه یادداشتهای کوچکی چسبانده شده بودند. مثلا این کلمات: فکر کن! فکر کن را روی تختهی دیواری اتاق تاریکش دیدم.
فکر کن را دیدم که با چسب نواری روی جامدادی کلاژیاش چسبانده بود. حتی روی میز کنار تختش کتابچهای دیدم با عنوان فکر کن. مامان دوست داشت فکر کند. مامان دوست داشت در مورد زندگی و بهخصوص دربارهی تجربهی زن بودن، فکر کند. و دوست داشت راجع به اینها بنویسد.
در اواسط دههی هفتاد که به خانهشان رفته بودم و در اتاق تاریک مادر مشغول ظاهر کردن عکسهایم از آتلانتیکسیتی بودم، چیزی پیدا کردم که تا آن موقع هرگز ندیده بودم.
نمیدانم، چیزی شبیه دفتر طراحی. جلدش کلاژی بود که خودش از عکسهای خانوادگی در کنار این جمله درست کرده بود: سفر مهم است، نه رسیدن. دفتر را برداشتم و ورق زدم.
با این که چند کلاژ از عکسها و بریدههای مجلات در آن وجود داشت ولی بیشترش پر بود از صفحات پیدرپی یادداشت. روز مفیدی در کتابفروشی هانتر داشتم.
بخش کتابهای هنری را مرتب کردیم و کتابهای جذاب زیادی پیدا کردیم. دو هفته است که استخدام شدهام. ساعتی سه دلار و سیوپنج سنت درآمد دارم. امروز ۸۹ دلار حقوق گرفتم.
این با دفتر طراحیهای معمول مامان که درونشان دستمالسفرههای کافه کلیفتون، عکسهای قدیمی سیاهوسفید و کارنامههای نهچندانجالب من را چسبانده بود فرق داشت. این یک دفتر یادداشت روزانه بود.
زیر تاریخ دوم آگوست ۱۹۷۶ نوشته بود: مواظب این صفحه باش. با تو هستم ای خوانندهی احتمالی آینده، خواندن این صفحه جرات میخواهد. دارم از آنچه در سرم میگذرد حرف میزنم. عصبانیام. هدف عصبانیت ـجَک ـ دشنام، آنهایی که به من داده بود ـ فراموش نشدهاند و مشکل همین است ـ«حرومزادهی لعنتی» ـ هرچه گفته شد ـ هرچه حس شد. خدای من، فکر کرده کیست؟
منبع:همشهريداستان
نظر شما